دلنوشته هایی پر از عشق وخاطره

دلنوشته هایی پر از عشق وخاطره

نیلوفر
نیلوفر

خوش باشید


دلنوشته هایی پر از عشق وخاطره





پیوند ها

دل نوشته هایم...

ردیاب جی پی اس ماشین

ارم زوتی z300

جلو پنجره زوتی

مطالب اخير

پیرمرد ودختر...

(وصیت نامه عشق)

(تصنیف عشق)

//کودکی//

<ندای آغاز>

((سوره تماشا))

<<من>>

(وای ،این شب چقدر تاریک است)

فانتزی2

تنهایی

مرگ وزندگی(سهراب سپهری)

خوانندگان مشهور ایرانی

کاریکاتور جدید

پوستر عشق

یادش بخیر.....

در نهان به انانی دل میبندیم که دوستمان ندارند ،ودراشکارااز انان که دوستمان دارند غافلیم شاید این است

مجری که واسه ماه عسل ساخته شده

و اینگونه عشق افریده شد

دروازه بانی از یاد رفته(میثاق معمارزاده)

همه چیز آن طور که به نظر می آیند نیست...

نويسندگان

نیلوفر

پیوند های روزانه

حواله یوان به چین

خرید از علی اکسپرس

دزدگیر دوچرخه

الوقلیون

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com

امكانات جانبي

RSS 2.0

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 61
بازدید هفته : 71
بازدید ماه : 71
بازدید کل : 21127
تعداد مطالب : 25
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1

تصاویر زیباسازی نایت اسکین
کد تغییر شکل موس -->

<-PollName->

<-PollItems->

((سوره تماشا))

به تماشا سوگند

وبه آغاز کلام

وبه پرواز کبوتر از ذهن

وژه ای در قفس است.

حرفهایم مثل یک تکه چمن روشن بود.

من به انان گفتم:

آفتابی لب درگاه شماست

که اگر در بگشایید به رفتار شما میتابد

و به انان گفتم:

سنگ ارایش کوهستان نیست

همچنانی که فلز زیوری نیست به اندام کلنگ.

درکف دست زمین گوهر ناپیدایی است

که رسولان همه از تابش ان خیره شدند.

 

پی گوهر باشید

لحظه هارا به چراگاه رسالت ببرید

 ومن انان را به صدای قدم پیک بشارت دادم

وبه نزدیکی روز و به افزایش رنگ.

به طنین گل سرخ پشت پرچین سخن های درشت

 

و به انان گفتم:

هرکه در حافظه چوب ببیند باغی

صورتش در وزش بیشه شور ابدی خواهدماند

هر که با مرغ هوا دوست شود

خوابش ارام ترین خواب جهان خواهد بود

انکه نور از سر انگشت زمان برچیند

میگشاید گره پنجره هارا با اه

زیر بیدی بودیم.

برگی از شاخه بالای سرم چیدم گفتم:

چشم را باز کنید ایتی بهتر از این میخواهید؟

می شنیدم که بهم میگفتند:

سحر میداند سحر

سر هر کوهی رسولی دیدند

ابر انکار به دوش اوردند

باد را نازل کردیم

تا کلاه از سرشان بردارد

خانه هاشان پر داوودی بود

چشمشان را بستیم

دستشان را نرساندیم به سر شاخه هوش

جیبشان راپر عادت کردیم

خوابشان را به صدای سفر اینه ها اشفتیم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,

|